فقط از کنارم عبور کن...
هیچ چیز نیاز به گفتن نداره ...
بازم منو تنها بذار ...
من این تنهایی رو دوست دارم...
تنهایی ای پر از بزرگی، پر از پاکی ،پر از مهربونی ،پر از فکر ...
تنهایی ای زیبا تر از تموم جمع هاتون...
تنهایی ای که فقط یه همراه داره؛که هم، او مرا کافی است...
ولی این قصه پایانی داره ...
پایانی که زیباییش برای خوب هاست...
همون هایی که تو جمع هاتون شرکت نمی کردن...
همون هایی که تنهایی ایِ به ظاهر تلخ را ترجیح می دادن...
آره من همین جوریش رو دوست دارم ...
بی صدا و آروم از کنارم رد شو،این انتخاب تو ئه...
و چه انتخاب کوچیکی دارن بعضیا...
کیا؟
همونایی که نفهمیدن، امّا...
امّا همه ی عمرشون فقط مثل یه پله بودن...
پله ای که یکی یکی کسایی که می فهمیدن رو بالا بردن ولی خودشون...
ولی خودشون ثابتِ ثابتِ ثابت موندن...
و این انتخاب خودِ خودِ خودشون بود...
به هیچ قیمتی هم حاضر به تغییر و فکر کردن روش نبودن...
و در پایان قصه :
من همین جوریش رو دوست دارم ...
چون احتمالا اون هم همین جوریش رو دوست داره...